دلی دارم که دائم در هوای یار می باشد
اسیر و مست، بیمار دوای یار می باشد
غنی این باشدم جانا، به درگاهش
چو سرگشته دلم عمریست گدای یار می باشد
ز لطف بیکران دوست هرگز نیابی به
که خوش باشد قرب دوست اندر بلای یار می باشد
چه حسرت می خوری گمنامی و مهجور
خوش آن روزی به دل کو آشنای یار می باشد
هزاران ناز و آواز و نوا آید به گوش اما
چه سودایی به دل کردی، جانم سرسرای یار می باشد
هر آنکس سفره اش رزق حلال و پاک دارد
میان خانه دل بین او همغذای یار می باشد
الهی غفلتم بسیار و ترک معصیت دشوار
هدایت هم فراهم در رضای یار می باشد
دعایم دائما یک خط و انشایم به پایان شد
که بینی این عدم روزی فدای یار می باشد